پریماهپریماه، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

فرشته بهاری مامان و بابا

هفته سی و هشتم بارداری

ا مروز 29 فروردین 92 و من 38 هفته و 2 روزم هست و کم کم داره هفته 39 ام کامل میشه ، دختر عزیزم دیروز نوبت دکتر داشتم و دکتر صدای قلبت و تکانات چک کرد و خدا را شکر همه چیز خوب بود و قرار شد به سلامتی دوشنبه 92/2/2 ساعت 7/5 صبح بیمارستان باشم تا زایمانم انجام شود انگار هر چه به آن روز نزدیک تر میشم از ترسم کمتر میشه و برای دیدن روی ماهت ذوق زده میشم و ترسم فراموش میکنم برای آن روز من وبابایی خیلی برنامه ریزی کردیم همه می خواهند بیایند دختر نازمان ببینند تا امروز قرارشده مامان ژاله، مامان صدیق، خاله نسرین و عمه ناهید همراهم باشند انشاا.... که به خوبی و راحت بدنیا بیای و مامانی هم زود روبراه شه و سختش نباشه. ...
29 فروردين 1392

هفته سی و هفتم بارداری

دختر عزیزم هفته سی و هفتم بارداری به خوبی به پایان رسید و حالا در هفته 38 به سر می برم چیزی دیگه نمونده که تو را ببینم .گاهی وقت ها که به زایمانم فکر میکنم ترس تمام وجودم میگیره و نگران میشم اما سعی میکنم با فکر در آغوش گرفتن دختر عزیزم ترس خودم از بین ببرم. چهارشنبه 28 فروردین نوبت دکتر دارم و خانم دکتر روز زایمانم تعیین میکند به احتمال زیاد هفته آینده در آغوش میگرمت بابایی خیلی چشم انتظارته و میگه این دختر گلم کی میاد.  دختر عزیزم اسمت را هم انتخاب کردیم البته وقتی من و بابایی با هم ازدواج کردیم تصمیم گرفتیم اسم دختر و پسرمان پریماه و پوریا باشه و حالا که خدا بهمون دختر ناز داده اسمت قرار شد پریماه باشه بابایی که از وقتی فهمی...
29 فروردين 1392

هفته 21 بارداری و مشخص شدن جنسیت نی نی

در تاریخ 23 آذر 91 من با بابایی تصمیم گرفتیم سونوگرافی برویم تا جنسیت نی نی کوچولویمان مشخص شود ساعت 11:15 نوبت داشتیم بابا یی آن روز مرخصی گرفت تا همراه مان بیاید کلی هیجان  داشتیم تا اینکه نوبت ما شد من فقط نگران سلامتی نی نیم بودم خانم دکتر دست و پای کوچولوت نشان داد که برایمان تکان می دادی و ستون مهره هات نشانمون داد بابایی باورش نمی شد نی نی کوچولو ما این شکلی باشه و بعد خانم دکتر گفت نی نی تون دختره من و بابایی کلی ذوق کردیم و سپس تصمیم گرفتیم به مناسبت ورود خانم نی نی جشن بگیریم بابایی زحمت کشید برام یه دسته گل خوشگل خرید و بعد ناهار هتل عباسی رفتیم و یک ناهار جانانه خوردیم و آن روز خیلی خوش گذشت و بابا پیمان از د...
24 فروردين 1392

هفته 26 بارداری

در روز 30 دی 91 در هفته 26 بارداری نوبت دکتر داشتم که خدا را شکر همه چیز خوب بود فقط کمی اضافه وزن داشتم که دکتر بهم رژیم غذایی داد و باید رعایت کنم تنها نگرانیم تکانات بود که زیاد ملموس احساس نمیکردم که دکتر گفت عادیه و نباید نگران باشم. از این پس باید هر 2 هفته پیش دکتر بروم و لحظه شماری میکنم تا صدای قلبت بشنوم ، صدای قلبت بهم امید و توانایی میده تا این دوران را طی کنم و صبور باشم.
24 فروردين 1392

هفته 29بارداری

در این هفته دکتر آزمایش دیابت بارداری برام نوشت و انجام دادم و خدا را شکر دکتر جواب آزمایش دید . کاملا خوب بود . تکانات خیلی مشخص تر شده و وقتی استراحت میکنم حرکتت حس میکنم خیلی احساس خوبی و خدا را شکر میکنم که به من فرصت داد این حس قشنگ تجربه کنم.  
24 فروردين 1392

خبر خوش

کوچولو عزیزم ،من و بابا پیمان در ٤ فروردین ٨٦ با هم زندگی مشترک مان آغاز کردیم در این مدت بهترین لحظات با یکدیگر سپری کرد و تنها جای تو در زندگی مان خالی بود.هر سفری که می رفتیم برات لباس های خوشگلی می خریدیم و با دیدن آنه کلی ذوق میکردیم. در ٣٠ مرداد ٩١ در حالیکه در تدارک عروسی داییت بودیم متوجه شدم که حامله هستم بابایی باورش نمی شد ولی بی بی تست نشان داد که نی نی کوچولو تشریف آوردند ولی برای اطمینان ١٣ شهریور آزمایش  خون دادم و جواب آزمایش مثبت بود .وقتی خبر بارداری به بابایی دادم کلی خوشحال و ذوق زده شد و چون یکبار سقط داشتم تصمیم گرفتیم این خبر به کسی ندهیم تا کاملا مطمئن بشیم تنها مامان جون می دونست بعد از ...
24 فروردين 1392

هفته 13 بارداری

دکتر سونو nt و آزمایش خون جهت بررسی سلامت جنین برام نوشت و در 26 مهر 91 سونو nt و آزمایش خون انجام دادم  و خدا را شکر همه چیز حوب بود و مشکلی وجود نداشت.  
24 فروردين 1392

هفته 32 بارداری

دختر گلم هفته 32 بارداریم فردا به پایان می رسد امروز 12 اسفند 91 و نوبت دکتر داشتم و با مامانی رفتیم دکتر خدا را شکر همه چیز خوب بود و دختر جونم هم رشدش خوب بود فقط یک هفته ای است دنده چپم درد گرفته که خانم دکتر به خاطر نی نی کوچولومه و باید تحمل کنم ، دکتر جون گفت باید برگه پذیرش از بیمارستان هم بگیرم چون از ماه آینده باید کم کم منتظر ورود نی نی خانم باشیم. هفته گذشته با مامانی رفتیم برای تخت و گهواره ات ملحفه خوشگل خریدیم و دنبال خرید سیسمونی بودیم.
24 فروردين 1392

هفته سی و چهار بارداری

دختر عزیزم در هفته 34 نوبت دکتر و سونو داشتم و خدا را شکر سونو نشان داد دختر جونم بزرگ شده و وزنش 2100 بود و دکتر گفت با این حساب نی نی انم هنگام زایمان وزن حدود 3200 خواهد داشت. به سلامتی هفته 34 به پایان رسید فقط نی نی کوچولوم کمی به دنده ام فشار میاره و شب ها خوابیدن خیلی سخت شده ولی خوب دیگه باید تحمل کرد تا نی نی نازم بغل کنم. دیشب 27 اسفند 91 سرویس تختخواب دختر نازم آوردند و من و بابایی تا ساعت 2 شب داشتیم وسایلت مرتب می کردیم ولی هنوز اتاق دختر عزیزمان کامل کامل نشده لباس های کوچولوت که می دیدیم کلی ذوق میکردیم و دیگه کم کم لحظه شماری می کنیم ببینیمت. ...
24 فروردين 1392

هفته سی وششم بارداری

دختر عزیزم به سلامتی هفته سی وششم به پایان رسید و امروز 14 فروردین نوبت دکتر داشتم که همراه بابایی دکتر رفتیم و بعد از کلی معطلی دکتر معاینم کرد و همه چیز خوب بود و صدای قلبت شنیدم هر وقت صدای قلبت میشنوم احساس آرامش میکنم و خدا را شاکرم. دکتر بهم گفت اگه همه چیز خوب پیش بره به سلامتی 2 اردیبهشت بدنیا میای من و بابایی برای دیدنت لحظه شماری  می کنیم دیگه کم کم خودم آماده کردم ساک خودم و شما را آماده کرده و دم دست گذاشتم انشاا... که این روزها هم به خوبی وخوشی به پایان برسد و دختر نازم تو بغلم بگیرم و نوازشش کنم.
24 فروردين 1392
1